استفانی کی.جانسون
مریم زارع مهرجردی
۱۷ اوت ۲۰۱۷
مهندس پیشین گوگل، جیمز دامور، اولین کسی بود که استدلال کرد که تفاوتهای زیستی بین زن و مرد مسیر شغلی آنها را تعیین میکند. همه آدمها حتی افراد تیزبین و دانشگاهی این ادعا را پذیرفتهاند که تفاوتهای جنسیتی میتواند فاصلۀ جنسیتی را در رشتههای ریاضیات، مهندسی و علم توضیح دهد. در رأیگیری ۲۰۰۵ گالوپ ۲۱ درصد آمریکاییها معتقد بودند که مردان از زنان در تواناییهای ریاضی و علمی بهترند (پس ۶۸ درصد آنها معتقد بودند که زنان و مردان در همین تواناییها برابرند.) حقیقت امر این است که این اختلافنظر ما را به دنبال کشف درست بودن یا درست نبودن این دو ادعا میکشاند.
برای بررسی این دو ادعا باید سه سؤال مرتبط به هم را بپرسیم: آیا در محصول نهایی کار زنان و مردان تفاوت جنسیتی وجود دارد؟ اگر وجود دارد، آیا مدرکی دال بر اینکه این به خاطر تفاوت جنسیتی است وجود دارد؟ یا مدرک بهمراتب محکمتری دال بر اینکه این به خاطر تعصب فکری است وجود دارد؟
برای پاسخگویی به اولین سؤال: بله، تفاوت جنسیتی در میان دانشآموزان کالج برای انتخاب برخی رشتههای علوم مهندسی و پایه (STEM) در میان دختران و پسران وجود دارد و این تفاوتها در تعداد کم زنان در تخصصهای مهندسی و پایه مؤثر است؛ و همچنین کمتر بودن تعداد زنان در پستهای بالای رهبری نیز از همین تفاوتها سرچشمه میگیرد.
هنگامی که پسران و دختران شروع به تصمیمگیری درباره برنامههای مهم در مسیر شغلی (آینده) خود میکنند، علاقه دختران به کارهایی که نیازمند پیگیری در تنهایی و تعامل کمتر با دیگران است، شروع به کم شدن میکند، درحالی که پسران به راحتی میتوانند برای ساعتها در اتاقشان به تنهایی پشت کامپیوتر بنشینند .(کتاب مغز زن. دکتر لوآن بیریزنداین. مریم زارع مهرجردی)
اما آیا این پیامدها به خاطر تفاوتهای زیستی است؟ البته با توجه به اینکه هر دو جنس تفاوتهای زیستی دارند اما جامعهشناسان نشان دادهاند که زنان و مردان در گستره وسیعی از ویژگیها از شخصیت گرفته تا توانایی اندیشیدن بیشتر از آنکه متفاوت باشند به هم شبیهاند و این خصائل اثر بیشتری بر روی مسیر شغلی هر دو جنس نسبت به بیولوژی آنها دارد.
همکار سابق من، جنت هاید، روانپزشک رشد و متصدی در امور تفاوتهای جنسیتی، چهلوشش فراتحلیل بر روی تفاوتهای جنسیتی را که از ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۴ انجام شده بود، مورد بررسی قرار داد. (فراتحلیل نتایج تعداد زیادی پژوهش را بررسی میکند و از آنها میانگین گرفته تا با نزدیکترین تقریب یک نتیجه را به عنوان درستترین نتیجه مشخص کند.) هاید بر روی پژوهشهایی که بر روی تفاوتهای زنان و مردان در تواناییهای شناختی، گفتوگو، ویژگیهای شخصیتی، میزان تندرستی، مهارتهای حرکتی، و استدلالهای اخلاقی بود متمرکز شد.
او فهمید که ۷۸ درصد از این پژوهشها در نمونه او یا تفاوتی اندک میان زنان و مردان را گزارش کردهاند یا هیچ تفاوتی را گزارش نکردهاند، این قضیه شباهتهای جنسیتی را تأیید میکرد، قضیهای که بیان میکرد مردان و زنان بیشتر از آنکه با هم متفاوت باشند به هم شبیهاند. تنها تفاوت عمده میان دختران و پسران مربوط به توانایی بهتر دختران در هجی کردن و زبان است و همچنین دختران از پسران در آزمون ویژگیهای شخصیتی از جمله موافقت و حساس بودن نمره بیشتری گرفتند؛ ولی پسران در تست کارهای حرکتی مثل رقصیدن، دویدن، پریدن و …، معیارهای معتبر تمایلات جنسی (خودارضایی، فکر کردن هرازگاهی به رابطه جنسی)، و خشونت نمره بیشتری گرفتند. پس تفاوتهای جنسیتی وجود دارد اما اغلب آنها آنقدر کوچکاند که میتوان نادیدهشان گرفت.
در جنین پسر، موج عظیمی از تستوسترون در هفتۀ هشتم با کشتن تعدادی از سلولهای مراکز ارتباطی، و رشد دادن سلولهای بیشتر در مراکز غریزهی جنسی و تهاجمی مغز، جنسیت این مغز را از زنانه به مردانه تغییر خواهد داد. (کتاب مغز زن. دکتر لوآن بیریزنداین. مریم زارع مهرجردی)
اما آیا درست است که ما آنها را در تفاوتهای زیستی طبقهبندی کنیم؟ یا اینکه آنها به دلیل تفاوت در اجتماعی شدن هستند؟ این همان نزاع قدیمی طبیعت/تربیت است – این نزاع میتواند یک اشتباه فاحش را نشان دهد چون اغلب رفتارهای انسان از برهمکنش پیچیده بین اثرات ژنتیکی، محیطی و غیرژنی هستند. بهعنوانمثال یک پژوهش که «دامور» انجام داد به تفاوتهای جنسیتی در شخصیت در میان فرهنگها پی برد، البته پژوهشگران توضیح میدهند که این تفاوتها تقریباً بسیار کم مدرنیته است و نتیجه میگیرند که «رشد انسان – طول عمر و سلامتی، آموزش همگانی، رفاه اقتصادی – یک همبستگی ابتدایی به فاصله بین ویژگیهای شخصیتی زنان و مردان دارد.
و مروری بر روی پژوهشها بر روی میزان در معرض تستسترون قرار گرفتن جنین در شکم مادر نشان میدهد که منجر به تفاوت در همدلی، پرخاشگری، و ترجیح در انتخاب اسباببازی بین دختران و پسران میشود ولی هیچ تفاوت مشخصی در سلطهجویی/ قاطعیت یا توانایی بین آنها را نشان نمیدهد. مدرک کمی وجود دارد که تفاوتهای زیستی بر روی محصولات کاری اثر میگذارد مگر اینکه حضور بیشتر مردان در رشتههای مهندسی (STEM) و رهبری را نتیجه کمبود همدلی، سطح بالای پرخاشگری، یا ترجیحات در انتخاب اسباببازی بدانیم. در حقیقت، بر پایه این پژوهش بر روی رهبری ما انتظار داریم که کمبود همدلی و سطح بالای پرخاشگری احتمال اینکه یک نفر به رهبری موفق تبدیل شود را کاهش دهد.
یکی از بیماران من به دختر سه و نیم سالهاش به جای عروسکبازی های بیجنسیت (خنثی از جنسیت) از جمله یک کامیون آتشنشانی قرمز داده بود. یک روز بعدازظهر وقتی وارد اتاق دخترش شداو را در حالی دید که دور کامیونش پتو پیچیده و لالایی میخواند:«غصه نخور، کامیون کوچکم، همه چیز درست میشه.» (کتاب مغز زن. دکتر لوآن بیریزنداین. مریم زارع مهرجردی)
از سوی دیگر، مدارک بسیار زیادی اثر محیط را روی تفاوتهای جنسیتی در جامعه حمایت میکند. بهعنوانمثال، مروری بر روی پژوهش تفاوتهای جنسیتی بر روی نمرات آزمون ریاضی نشان داد که اثرات کوچک قبلی بهمرورزمان کاهش یافته است و در کشورهایی که عدالت بین دو جنس کمتر است اثر تفاوت جنسیتی بیشتر وجود دارد. از نظر رفتاری، اقتصاددانان در پژوهشای نشان میدهند که در فرهنگهایی که زنان سلطهجو هستند گرایش بیشتری برای این دارند که با مردان رقابت کنند. مدارک و شواهد فراتحلیلی بر روی تفاوتهای جنسیتی در آرزوی رهبری نشان میدهد که بهمرورزمان این تفاوتها در حال کاهش هستند- زنان دارند این شکافِ «خواستن برای رهبر شدن» که بین آنها و مردان بود را میبندند- پس این شکاف بیشتر به خاطر جامعه شکل گرفته بوده تا زیست مطرح میشود.
دادهٔ دیگری نیز وجود دارد که این ایده را رد میکند که زنان از لحاظ زیستی به سطوح پایین رهبری متمایلتر هستند. یک فراتحلیل بر روی ۹۵ پژوهش نشان میدهد که رهبران مؤنث میخواهند که توسط دیگران بهعنوان رهبری بسیار مؤثرتر از رهبران مذکر نمره داده شوند، و این خواسته بعد از ۱۹۹۶ قویتر شده است. ( آن روی سکه این است که مردان مخصوصاً قبل از سال ۱۹۸۲ خودشان را رهبرانی بسیار بهتر از زنان ارزیابی میکردند.) اما این داده به ما چیز دیگری دربارهٔ تأثیر نقش جنسیت (همانگونه که زنان گرایش دارند خودشان را رهبران ناکارآمدتری بخوانند) و تغییرات اجتماعی (ازآنجاییکه اثراتش بهمرورزمان در حال از بین رفتن است) به ما میگوید.
اگرچه مدارک و شواهد تفاوتهای زیستی برای توضیحِ شکافهای بسیار بزرگ جنسیتی در نقشهای رهبری و شغلهای مربوط به رشتههای مهندسی بسیار کوچک است، آیا شواهد بر روی تعصب جنسیتی قویتر نیست؟
چندین پژوهش نشان میدهد که کارمندان هر مؤسسه علیه زنان و اقلیتها تبعیض قائل میشوند. پژوهشی با شیوهای درست و محکم از رزومه استفاده کرد تا مردم را بیازماید که چگونه به داوطلبان رهبری با ویژگیهای هویتی متفاوت رأی میدهند. بهطور نمونه، در یک پژوهش، اساتید دانشگاه باید درخواستهای استخدامی دانشآموزان دختر و پسر خیالی را امتیازبندی میکردند. وقتی درخواست به اسم یک مرد بود اساتید آنها را بهطور معناداری لایق و شایستهتر از درخواست یک دختر رتبهبندی کردند و به او پایهٔ حقوق بالاتر و مشاوره و راهنمایی شغلی بیشتری را پیشنهاد کردند. دلیل اینکه زنان لیاقت کمتری از اساتید دانشگاه دریافت میکردند این بود که آنهایی که تعصب بیشتری علیه زنان داشتند به دانشآموزان دختر رتبه کمتری داده بودند. اثر این تعصب در اینجا از متوسط تا بزرگ بود برعکس آن چیزی که در پژوهشها تفاوت جنسیتی دیده میشد. و پژوهشهای متعدد دیگری هم نهتنها در استخدام بلکه در ترفیع، ارزیابی عملکرد، اعتبار دادن به کار خوب، واگذاری پروژه کاری نتایج مشابهی داشتند.
همچنین این پژوهش نشان میدهد که چرا حمایت از «شایستهسالاری محض» – به جای دنبال کردن بیپردهٔ تفاوتها- به شرکتها کمکی نمیکند که بر تعصبشان غلبه کنند. در حقیقت، شرکتهایی که بر «شایستهسالاری» تأکید میکنند شاید درواقع باعث تعصب بیشتر علیه زنان باشد: پژوهشهای تجربی نشان داد که وقتی سازمان «شایستهسالار» نامیده میشود اشخاص در پستهای مدیریتی کارمندان مرد خود را بیشتر از کارمندان زن خود با همان شایستگیها را مورد لطف و مرحمت قرار میدهند و به آنها پاداشهای بیشتری میدهند. نویسنده فرضیهسازی میکند که نامیدن یک سازمان بهعنوان «شایستهسالار» ممکن است یک اعتبارنامه اخلاقی (وقتی کسی در مسیر مساواتطلبی قدم برمیدارد، احساس میکند محق است تصمیمهای ناعادلانه بگیرد.) یا یک بیغرضی درونی بیشتر خلق کند که به آنها مجوز تبعیض بیشتر علیه زنان را میدهد.
سازمانی را شایستهسالار نامیدن درحالیکه هنوز در آنجا بیعدالتی وجود دارد همان چیزی است که دانشمندان آن را تبعیض جنسیتی مدرن مینامند. «تبعیض جنسیتی مدرن اینگونه تعریف میشود: «اعتقاداتی چون تبعیض علیه زنان که مربوط به گذشته است، ضدیت علیه زنانی که مطالبات اقتصادی و سیاسی دارند و بیزاری از التفاتهای ویژه به زنان. مخصوصاً، اشخاصی که این نقطه نظرات را بدون توجه به مفاهیمی چون تبعیض جنسی یا بیعدالتی و غیره در نظر میگیرند به این نتیجه میرسند که حتی زمینههایی که هر دو جنس الآن در حال رقابت هستند، کم بودن ادامهدار تعداد زنان در نقشهای مشخص (بهعنوان نمونه، پستهای مدیریتی…) باید نتیجه انتخاب خود زنان یا زیردست بودنشان در مغایرت با تبعیض باشد.»
در این یادداشت، دامور مینویسد، «ما نیاز به توقف این پندار که فاصلهٔ جنسیتی به طور ضمنی تبعیض جنسیتی را بیان میکند، داریم »، و باید اینگونه بیندیشیم که «مردم حسن نیت دارند.» اما فاصله جنسیتی در میان نیروی کار میتواند با تبعیض جنسیتی توضیح داده شود، همانگونه که فاصله نژادی میتواند با تبعیض نژادی توضیح داده شود. وقتی یک گروه کاری تلاش میکند که گروههای کم تعداد را حمایت کند به این معنی نیست که با تعصبی ناعادلانه علیه گروههای پرتعداد باشد بلکه این تنها به این معنا است که ما نیاز داریم با حسن نیت بیشتر رفتارهای متعصبانه را تغییر دهیم.
همه ما خواستار سیستمهایی هستیم که عادل باشند؛ اما باید توجه کنیم که چگونه سیستمها را بسازیم تا برای همه عدالت را به ارمغان بیاورد.
زنان یک الزام زیست شناختی برای اصرار به برقراری یک قرارداد اجتماعی جدید دارند، قراردادی که درآن به آنها و نیازهایشان توجه شده باشد. آینده ما و فرزندانمان بستگی با این قرارداد دارد. (کتاب مغز زن. دکتر لوآن بیریزنداین. مریم زارع مهرجردی)
استفانی کِی. جانسون دانشیار رشته مدیریت و کارآفرینی دانشکده بازرگانی دانشگاه کلرادو لیدز و نویسنده کتاب «گنجاندن» (در مقابل پراکندگی). دکتر جانسون نقطه تقاطع رهبری و چندگانگی را بررسی میکند و بر روی اینکه چگونه تعصبات ناخودآگاهانه روی ارزیابیهای رهبران تأثیر میگذارد؛ و استراتژیهایی که رهبران میتوانند با استفاده از آنها تعصبات را تعدیل کرد. او یکی از اعضای صد رهبر مارشال گلداسمیت و یکی از ۵۰ متفکر لیست رادار است.
Copyright © ۲۰۲۰ Harvard Business School Publishing. All rights reserved. Harvard Business Publishing is an affiliate of Harvard Business School.